صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

دیشب کُشتمش...
همه امید و آرزوهامو توی خودم کُشتم...
دیگه جز خدا هیچ امیدی ندارم...
خلاص
 
 

[ سه شنبه 15 دی 1392برچسب:emertat,خلاص,

] [ 15:26 ] [ emertat ]

[ ]

برف بارید...

دیشب برف میبارید...
آروم آروم
و من زیر برف راه می رفتم و با هر لگدی که به تکه های برف می زدم...
خاطراتم رو به این طرف و اون طرف پرتاب می کردم...
سرم پر بود از نگاه، صدا، واژه، کلام...
سرمو گرفتم بالا و لجوجانه به دونه های برف نگاه می کردم...
و اونها آروم آروم می لغزیدنو توی نگاهم ذوب میشدن...
چشمم رو آروم بستم و به دونه های برف خندیدم
"هوا" "سردتر" از اونیه که " بغضم " وا بشه...
چه خوشخیالید دونه ها...
شما هم نمی تونید اشکمو دربیارید...

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:برف,بارید,emertat,

] [ 18:43 ] [ emertat ]

[ ]

چگونه رود می‌رود به سمت بیکرانه‌ها
که ابر گریه می‌کند برای رودخانه‌ها

پرنده غافل است از این‌که تندباد می‌رسد
وگرنه باز هم بنا نمی‌شد آشیانه‌ها

و این‌چنین که این‌همه زِ عشق رنج می‌برند
مرا غمِ تو می‌کِشد در آتش بهانه‌ها

چراغ و چشمِ آسمان! ستاره‌ها تو، ماه، تو
پس از تو تار می‌شود شبِ تمامِ خانه‌ها

اگرچه زخم می‌زنی ولی ترا نوشته‌اند
به روی صفحه‌ی دلم خطوطِ تازیانه‌ها

خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می‌سپارمش به دست موریانه‌ها

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 17:18 ] [ emertat ]

[ ]

من که هر آنچه داشتم، اول ره گذاشتم

حال برای چون توئی اگر که لایقم بگـــو...

 

[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 18:14 ] [ emertat ]

[ ]