صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

دلم باران میخواهد....

به خاطر تمام بچه های بیگناه..تمام کسانی که زندگی حق آنهاست..چه در سومالی...چه میانمار... چه غزه ...چه عراق ....ویا سوریه...دلم برای تک تکشان میتپد...کاش می توانستم لااقل مثل سام یوسف برایشان آهنگی بنوازم...

آهنگ زیبا از سام یوسف برای کودکان سومالی 

SAMI.mp4

 

 

 

 

 

الان دیگه دلم بارون میخاد بغض عجیبی دارم ....

 

[ دو شنبه 31 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:33 ] [ emertat ]

[ ]

[ چهار شنبه 26 مهر 1392برچسب:,

] [ 19:5 ] [ emertat ]

[ ]

خوب‌ترین حادثه

با همه‌ی بی سر و سامانی‌ام 
باز به دنبال پریشانی‌ام 

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست 
در پی ویران شدنی آنی‌ام 

 

آمده‌ام بلکه نگاهم کنی 
عاشق آن لحظه‌ی طوفانی‌ام 

دلخوش گرمای کسی نیستم 
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام 

آمده‌ام با عطش سال‌ها 
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام 

ماهی برگشته ز دریا شدم 
تا تو بگیری و بمیرانی‌ام 

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت 
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ 

حرف بزن ابر مرا باز کن 
دیر زمانی است که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام 

ها به کجا میکشی‌ام خوب من؟ 
ها نکشانی به پشیمانی‌ام! 

محمدعلی بهمنی

 

[ شنبه 24 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:3 ] [ emertat ]

[ ]

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
شاید ....

[ یک شنبه 19 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:52 ] [ emertat ]

[ ]

باران می خواهم

آنقدر شدید که ...

من و حالم را

با خودش بشوید ، ببرد!!!

 دلم فقط خــــــدا را می خواهد

خدایا دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمی کند

فکری کن اشک ما طعنه می زند به باران رحمتت

 

[ یک شنبه 10 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:47 ] [ emertat ]

[ ]

 

 

می نویسم که شب تار، سحر می گردد

یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد…

 

 

هر راه بجز راه تو کج خواهد شد

بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد

ما منتظران اگر بخواهیم همه

امسال همان سال فرج خواهد شد

 

 

تعجیل در فرج مولا 3 صلوات

[ یک شنبه 23 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:24 ] [ emertat ]

[ ]

لیلی و انار...

لیلی زیر درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.
مجنون به لیلی اش رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد.

 

 

 

 

[ یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:,

] [ 17:45 ] [ emertat ]

[ ]

امروز بوی باران ....آمد....

امروز شهرما بوی باران می داد. بوی طراوت و نسیم بهشت....

من او را نمی شناختمش... ولی آمدنش مرا و همه شهر را خوشنود کرد....بعد از 28 سال فراغ، بعد از 28 سال گذشتن از پروازش حالا آمده بود که بوی بهشت دوباره در کوچه هایمان بپیچد. هیجان و شور خاصی همه را گرفته. گریه می کنند، گاهی هم آنچه در دستانشان است، می کشند به تابوت سه رنگت تا تبرک بگیرد.

 

راستی رفیق آن بالاها خوش می گذرد که؟؟ آری معلوم است دیگر...به اوج آسمان پر کشیدن مگر سختی هم دارد؟؟        آری خوش میگذرد لابد....

ولی چه دیر آمدی رفیق...مادرت با چشمانی منتظر به ملکوت پرکشید و رفت. و پدرت تمام موهایش در هجران تو؛ یوسف گمگشته به سپیدی گراییده است...

بیا  که بوی آمدنت دوباره چشمان همه مان را مثل یعقوب بینا کرده و شوق وصالت همه را خوش.

کاش ...کاش

باور کن نمی دانم کاش چه....

فقط می دانم خوش آمدی رفیق سالهای دور، سالهای نبودن ما دهه 60ی ها.

دوست ندیده که انگار از خودمان برایمان آشناتری بیاکه قلب شهرت بیتاب دیدن توست. دست ما را هم بگیر رفیق

دلم می خواست با تو بگویم از نیامدن باران و زخم و خستگی امّا نمی دانم از کدامین قافله های عشقی که اینچنین دیدنت مرا با غصه هایم غریبه کرد. خوش آمدی خوش آمدی رفیق...

پیکرشهید ناصر شاهمیرزایی بعد از 28 سال مفقودبودن به آغوش بیدگل بازگشت.  

[ پنج شنبه 5 مهر 1392برچسب:شهید شاهمیرزایی, باران, بیدگل, نسیم بهشت,,

] [ 19:20 ] [ emertat ]

[ ]

به بهانه اول مهر...

 دلم می خواهد به معلم خود بگویم که... خانم وقتی ما اذیت می کنیم چرا شما عصبانی می شوید و داد سرمان می زنید. خانم جون ما از شما تشکر می کنیم ولی شما عصبانی نشوید. من دوست دارم وقتی شما وارد کلاس شوید، خوشحال و خندان باشید. من دوست دارم شما عینکدان ( عینکتان) را بردارید.خانم شما گاهی مهربان و خوب هستید ولی گاهی شما عصبانی می شوید ولی ما شما را خیلی دوست داریم خانم. شما برایما داستان قدیمیاتونا تعریف کنید خانم. من پیش شما چندسفر(صفر) دارم؟به من بگویید خانم من چند تا بیست دارم؟می توانید به من بگویید انضباطم چند است؟

من معلمم را خیلی خیلی دوست دارم. 

این انشای دختر دایی ام زهراست. کلاس سومه و همه انشاهاشو خودش مینویسه. کیف کردین صداقت و پاکی رو.

[ یک شنبه 1 مهر 1392برچسب:,

] [ 15:8 ] [ emertat ]

[ ]