صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی‌کند چه کسی عاشقت شده است

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی‌شود
گیرم که برکه‌ای، نفسی عاشقت شده‌ست

ای سیب سرخ غلت‌‌زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده‌ست

پر می‌کشی و وای به حال پرنده‌ای
کز پشت میلة قفسی عاشقت شده‌ست

آیینه‌ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی‌کند چه کسی عاشقت شده است

« فاضل نظری »

[ شنبه 28 دی 1392برچسب:,

] [ 18:18 ] [ emertat ]

[ ]

گاهی...

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگر چه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست می رود

هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود

اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
آن دیگری همیشه به پیوست می رود

این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
تیریست بی نشانه که از شصت می رود

بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
اما مسیر جاده به بن بست می رود

 

[ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:,

] [ 18:34 ] [ emertat ]

[ ]

دلم پر است...

مثل همیشه برای تو می نویسم...

نو به هر نیت که دوست داری ،بخوان...


می دانم که نمی خوانی...


می دانم که نمی دانی...


حـَتی می دانم که گوش هم نمی دهی...

ولی من می دانم که...

هنوز همانم که دوستت داشت...

اما...

کمی شکسته تر

گاهی دلنوشته هایم تلخ و گزنده است...

چه کنم؟!

"دلم" پر است...
تو به "دل" نگیر ...


[ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:نانازیجونم, دلم,شکسته,,

] [ 18:31 ] [ emertat ]

[ ]

راستی...
یکی رو گم کردم...
اسمش"خودمه"
بهش بگین "من" خیلی دنبالش میگرده و نگرانشه...
آخه از بس ساده و مهربونه...
می ترسه یوخ بلایی بیارن سرش...
براش دعا کنید زود پیداشه...

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:,

] [ 18:46 ] [ emertat ]

[ ]

دیشب کُشتمش...
همه امید و آرزوهامو توی خودم کُشتم...
دیگه جز خدا هیچ امیدی ندارم...
خلاص
 
 

[ سه شنبه 15 دی 1392برچسب:emertat,خلاص,

] [ 15:26 ] [ emertat ]

[ ]

برف بارید...

دیشب برف میبارید...
آروم آروم
و من زیر برف راه می رفتم و با هر لگدی که به تکه های برف می زدم...
خاطراتم رو به این طرف و اون طرف پرتاب می کردم...
سرم پر بود از نگاه، صدا، واژه، کلام...
سرمو گرفتم بالا و لجوجانه به دونه های برف نگاه می کردم...
و اونها آروم آروم می لغزیدنو توی نگاهم ذوب میشدن...
چشمم رو آروم بستم و به دونه های برف خندیدم
"هوا" "سردتر" از اونیه که " بغضم " وا بشه...
چه خوشخیالید دونه ها...
شما هم نمی تونید اشکمو دربیارید...

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:برف,بارید,emertat,

] [ 18:43 ] [ emertat ]

[ ]

چگونه رود می‌رود به سمت بیکرانه‌ها
که ابر گریه می‌کند برای رودخانه‌ها

پرنده غافل است از این‌که تندباد می‌رسد
وگرنه باز هم بنا نمی‌شد آشیانه‌ها

و این‌چنین که این‌همه زِ عشق رنج می‌برند
مرا غمِ تو می‌کِشد در آتش بهانه‌ها

چراغ و چشمِ آسمان! ستاره‌ها تو، ماه، تو
پس از تو تار می‌شود شبِ تمامِ خانه‌ها

اگرچه زخم می‌زنی ولی ترا نوشته‌اند
به روی صفحه‌ی دلم خطوطِ تازیانه‌ها

خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می‌سپارمش به دست موریانه‌ها

[ سه شنبه 17 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 17:18 ] [ emertat ]

[ ]

یه آهنگ خوشگل از مازیار فلاحی به اسم لیلا....

که توی برنامه برف میباره (شب یلدا) ازش پرده برداری کردن و به تمام خانواده های شهدا تقدیم کردن...خیلی خوشگله امیدوارم شمام خوشتون بیاد

لینک دانلود:Mazyar Fallahi - Leyla.mp3

 

[ دو شنبه 13 دی 1392برچسب:,

] [ 19:8 ] [ emertat ]

[ ]

من که هر آنچه داشتم، اول ره گذاشتم

حال برای چون توئی اگر که لایقم بگـــو...

 

[ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:emertat,,

] [ 18:14 ] [ emertat ]

[ ]

به اندازه تمام عمر

دلم می خواهد کبوتر باشم...

پر بکشم ...

فقط صحنت را تماشا کنم آقا...

"ضامن چشمان آهو 

به دادم می رسی"

 

 

 

 

[ چهار شنبه 12 دی 1392برچسب:,

] [ 18:24 ] [ emertat ]

[ ]

تو با دلتنگیای من...تو با این جاده همدستی...

[ چهار شنبه 9 دی 1392برچسب:,

] [ 18:19 ] [ emertat ]

[ ]

چه دردل من، چه در سر تو
من از تو رسیدم، به باور تو
تو بودی و من، به گریه نشستم
برابر تو؛ بخاطر تو...به گریه نشستم ...بگو چه کنم؟

[ چهار شنبه 8 دی 1392برچسب:,

] [ 18:5 ] [ emertat ]

[ ]

نفسم...
می گیرد...
در هوایی که...

[ چهار شنبه 5 دی 1392برچسب:,

] [ 17:13 ] [ emertat ]

[ ]

 

وآمد مرا با غزل آشنا کرد و رفـــت

 مرا زیر باران رهـــــا کرد و رفـــت

 به اندازه ی یک دوبیتی کنارم نماند

 مرا مثنوی مثنوی مبتلا کرد ورفت

 

[ دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,

] [ 12:25 ] [ emertat ]

[ ]

با اینهمه تنهایی چه کنم
خدایا
فقط یک بار
فقط یک بار ....در گوشم....یواشکی بگو...
چاره ام چیست؟
با اینهمه تنهایی چه کنم؟

 

[ شنبه 3 دی 1392برچسب:,

] [ 11:45 ] [ emertat ]

[ ]

چقدر میچسبه
یه چای داغ
توی حیاط خونه که آسمونش پر از ستارس
همه جا تاریک...خودت و خدا و نور مهتاب...

[ شنبه 5 دی 1392برچسب:,

] [ 11:41 ] [ emertat ]

[ ]

من به پسر دایی 4 ساله دارم اسمش علی هس.

ما تازه  پدر بزرگمون رو از دست دادیم.خییییلی مهربون بود و بینهایت دوستش داشتیم...

حالا برداشت پسر دایی من از مرگ اینه:

"خدا جلوی دماغ و دهنتو میگیره تا بمیری"

خداییش باید چی جوابشو بدم که بفهمه؟ 

خودم هنگ کردم اساسی...

[ شنبه 7 دی 1392برچسب:,

] [ 10:56 ] [ emertat ]

[ ]