صدای پای بارون...

صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...

نمیخواهم برگردی....

اصلا برو...

دلم تنگ نمی شود...یعنی امیدوارم که نشود...

آخر مثل دل تو نیست...

از جنس سنگ نیست...زود فراموش نمی کند...

ولی اقلا قول بده مراقب خودت باش...مراقب همه لحظه هایت باش...

اقلا این باش اگر نمی توانی مهربان باشی....

[ یک شنبه 18 مهر 1393برچسب:,

] [ 8:44 ] [ emertat ]

[ ]

باران میبارید...

من تنهای تنهای تنها مثل همیشه ام نشسته بودم روی صندلی، گوشه حیاط، کنار درخت انگور...

چند وقتیست رفته ای...

به خیال خودت...

لعنت به دل سنگت...

دلم صدایت را میخواست...

همین حالا...

[ یک شنبه 25 مهر 1393برچسب:,

] [ 18:41 ] [ emertat ]

[ ]