صدای پای بارون...
صادقانه بگویم بارانـــــــ را دوست دارم چون پاکـــــ وصــــادق است..وقتی میبارددلم برایت تنگ میشود بیشتر از همیشه...
همین که خواستم از آخرین قفس بپرم رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی هنوز منتظر نامه های سنگ ترم بهار آمد -ماندم- پرنده ها رفتند پرنده ها که بیایند راهی سفرم بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدیم منم که می گذری یا تویی که می گذرم
نظرات شما عزیزان:
اولش سعی میکنی قِلش بدی ته کفشت و باهاش کنار بیای
ولی آخرش مجبوری بندازیش بیرون !
سلام
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |